عبدالکریم سروش: دیروز از سخنرانی آقای دولتآبادی که در نشست شاعران و ادیبان حامیان میرحسین موسوی در تالار مسجد امیرالمومنین ایراد شده بود باخبر شدم. ایشان در این سخنرانی به نکاتی اشاره میکنند که به نظر من دور از حقیقت است و من برای روشنشدن اذهان توضیحاتی را لازم میبینم:
آقای دولتآبادی مرا «شیخ انقلاب فرهنگی» نامیده است. انتظار من این میبود که آقای میرحسین موسوی به ایشان توضیح میداد که انقلاب فرهنگی را (برای بستن دانشگاهها) دانشجویان به راه انداختند و نه من. همچنین ستاد انقلاب فرهنگی را (برای گشودن دانشگاهها) امام خمینی بنیان نهاد٬ نه من.
ستاد انقلاب فرهنگی که اینک ۳۰ عضو دارد٬ در زمان ما هفت عضو داشت که من تنها یکی از آنها بودم. مایل هستم توجه خوانندهی این سطور را به این نکته جلب کنم که من از عضویت ستاد ۲۶سال پیش استعفا دادم٬ درحالی که آقای میرحسین موسوی، از ۳۰ سال پیش عضو ستاد انقلاب فرهنگی بوده است و امروز هم عضو شورای عالی انقلاب فرهنگیست. از آنجایی که من در بین اعضای ستاد نه روحانی بودم٬ نه کهنسال و نه کهنهکار سیاسی٬ اطلاق عنوان «شیخ انقلاب فرهنگی» به من خطاست. از لحاظ سنی هم من جوانترین عضو ستاد بودم. جوانی که تازه از گرد راه رسیده بود و به حکم امام و برای خدمت به فرهنگ بدون دریافت مزد در ستاد مذکور فعالیت میکرد. به عنوان شیخ روحانی ستاد میتوان از حجتالاسلام باهنر و مهدوی و املشی و احمدی و خوشوقت نام برد. درواقع اگر ستاد انقلاب فرهنگی شیخی داشت این شیخ آقای میرحسین موسوی میبود که پارهای از جلسات ستاد در دفتر نخست وزیری و زیر اشراف و صدارت وی برپا میشد. و علاوه بر میرحسین، خاتمی و احمدی و شریعتمداری و صادق واعظزاده و... نیز در آن حضور داشتند و گواهان این امرند.
نکته دیگر اینکه آقای محمود دولتآبادی اطلاع ندارند که آییننامهای که وزارت ارشاد بر اساس آن کتاب سانسور میکند٬ نه در ستاد انقلاب فرهنگی که ۲۶ سال پیش منحل شد٬ بلکه در شورای انقلاب فرهنگی تهیه شده است٬ یعنی شورایی که هم اینک برپاست و میرحسین و حداد و داوری و کچوئیان و رحیمپور ازغدی و... اعضای آنند. اگر آقای دولتآبادی شکوهای از ارشادیان دارد به مهندس موسوی شکایت کند که آییننامه برایشان تنظیم کرده است. من خود قربانی آن آییننامهها هستم و کتابهایم در ارشاد غمباد کرده است.
مریلند - اردیبهشت ۱۳۸۸
* در یک ایران خیالی