مانی ب: آقای پیلتن٬ خیلی ممنون که دعوت ما رو پذیرفتید. اخیرا عطاالله مهاجرانی در نوشته‌ای ادعا کرده که شما با اطلاع از این‌که سهراب فرزندتونه اونو کشتید. ممکنه به خاطر روشن شدن مسئله چند جمله‌ای در این باره با کسانی که به ۴دیواری سرمی‌زنن درمیون بذارید؟

- بله بله ... سخت در تعجبم! ...  در آیین بهی نسبت‌دادن سخنان ناروا٬ غیبت و تهمت بخصوص در مورد رفته‌گان گناه بزرگیه. واقعیت اینه که اون بازوبندی رو که همسرم به بازوی سهراب بسته بود٬ وقتی دیدم که متأسفانه کار از کار گذشته بود.

- حق با شماست٬ گزارش حکیم فردوسی طوسی هم سخنان شما رو تأیید می‌کنه٬ اما فرد یادشده این طور ادعا می‌کنه که شما عاطفه‌ی پدر را کنار گذاشته‌اید و او را مانند ابراهیم در مقابل آرمان ایرانی قربانی کرده‌اید.

- این آقایی که اسم بردید کیه؟

- آه بله بله٬ منظور حضرت ابراهیم خلیل (ع) است که فرزند خود اسمائیل را ...

- نه٬ نمی‌شناسمشون ... منظورتون از «آرمان ایرانی» برام روشن نیس ... اما باید بگم که فاجعه‌ها در تاریکی اتفاق می‌افتند. در آیین من همه رنج آدم‌ها نتیجه نفوذ سیاهی در کارهاست. بین روشنایی و تاریکی سابیده می‌شویم٬ رنج می‌کشیم و نهایتا له می‌شویم. این قانون عمومیه. سرنوشت من به عنوان پهلوان این مملکت همونقدر از این قانون پیروی می‌کنه که سرنوشت هر ایرانی دیگه با هر شغل دیگه‌ای. مرگ سهراب سهم من از این رنج بود. ... من به هیچ وجه نمی‌دونم که هدف این آقایی که نام بردید ... آقای مهاجری ... از گفتن این حرفا چیه ...

- برای هیچ‌کس معلوم نیس!

- می‌دونید که حرف نامعلوم زدن از نشونه‌های نزدیک شدن دورانیه که بهش می‌گیم «دوران واپسین». شخصا از این حرفا ناراحت نمیشم ... (سر تکان می‌دهد) برای ایران دلواپسم ... ایزد یکتا این کشورو از خطرات حفظ کنه!

- چنین باد! ... دوباره ممنون از این‌که دعوت ما رو به گفتگو قبول کردید. و سلام من و خواننده‌های ۴دیواری را به بانو تهمینه برسانید.

مرتبط

 

+   2008/10/27   11:56   مانی ب.