گرهارد منوهین (Gerard Menuhin ) نویسنده، فرزند ویلوننواز نامی قرن ما «یهودی منوهین»، از مخالفین سرسخت صهیونیسم و سیاستهای اسرائیل است. مطلب زیر ترجمه مقالهای از اوست که در واکنش به پیروزی سارکوزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه نوشته شده است.
سارکوزی – یک نئولیبرال با پاسپورت فرانسوی
ریچارد پرل سرخوشانه عنوان «سارکوزی، یک نئولیبرال با پاسپورت فرانسوی» را تأیید میکند و آشکارا انتخاب او را به ریاست جمهوری میستاید. میگوید سارکوزی «از این یقین دوگلیستی که باید از ایالاتمتحده فاصلهگرفت، رهاست»، و «رئیسجمهورهای فرانسوییی را دیدهایم که با ما سر دعوا داشتند، حتی وقتی که این دعوا ناقض منافع هردوکشور بود. فکر نمیکنم سارکوزی چنین عمل کند».
سارکوزی به دوستی با اسرائیل معترف است. مصاحبهگر فیگارو در ادامه از ریچارد پرل میپرسد: آیا خود را در تصورات و ارزشهای او بازمیشناسید؟ و روی تغییر سیاست فرانسه در خاورنزدیک حساب میکنید؟
ریچارد پرل با خشنودی، و ما با تأسف شاهد عضویت فرانسهی کاتولیک در محور واشنگتون- تلآویو گشتهایم. حال فرانسه هم مانند آلمان به یکی از اقمار تنها ابرقدرت جهان مبدل شده است، همانطور که کشورهای بلوک شرق سابق اقمار اتحادجماهیرشوروی شده بودند.
درفرانسه، یک یهودی
یک روز پس از انتخابات فرانسه در سالن صبحانه هتلی، تنی چند از صهیونیستهای آمریکایی کنار من جای گرفتند. رئیس آنها که ژاکت ورزشی پوشیده بود و کفش ورزشی به پا داشت، سرحال، تقریبا پیروزمندانه و با شادمانی به شخص کناری گفت: «در فرانسه، یک یهودی!».
واقعا هم جالب توجه است که کشوری که سال ١٩٧٧ در یک همهپرسی تنها ٦٥٪ ساکنانش این گزاره را به زحمت قبول داشتند که یک فرانسوی یهودیتبار، فرانسوییی است مانند هر فرانسوی دیگر، قرار است حالا تحت رهبری فرزند یک یهودی سفاردیمی تسالونیکی قرارگیرد.
خوانندگان عزیز، من در کتابم «Die antwort» نوشته بودم که معیار اصلی لابی صهیونیستی جهت ارزیابی هر واقعهای این است: «به نفع یهودیان است؟». با این همه، در ذهنم از خود میپرسیدم، آیا اغرق میکنم؟ برخورد من در سالن صبحانه گواهی بود بر ادعای من: نه، اغراق نمیکنم. واقعا اینطور است. آنها در واکنش خویش نشان دادند که مسئله را چگونه میبینند. از دیدگاه آنان اینک فرانسه تحت رهبری یک یهودی با پاسپورت فرانسوی قراردارد. تحت رهبری مردی که حتی نباید به او (مانند آنجلا مرکل) یاد داد که پیش از اینکه به نام ملت فرانسه تصمیمی اتخاذ کند، اول نگاهی به اسرائیل و سپس به واشنگتون بیاندازد.
آدمها معمولی فریب داده شدند؟
اینک ملت فرانسه مانند آلمان قربانی کوتهنگری خود گشته است. اینکه چگونه سارکوزی، فرزند یک خانواده مهاجر به چنین مقامی رسیده است، به بررسی زیادی محتاج نیست. شبکه [صهیونیستی] همهجا حضور دارد.
٥٣٪ از انتخابکنندگان فرانسوی مانند موشها دنبال وعدههای جذاب سارکوزی افتادهاند. و این درحالی بود که وعدههای یادشده تنها شعارهای قدیمی «برقراری قانون و نظم» و «خیزش اقتصادی و ایجاد موقعیت شغلی» بودند، و رقیب سارکوزی، خانم رویال هم آنقدرها چپ نبود که دلیلی برای ترسیدن از او وجود داشته باشد. ظاهرا رویال برای فرانسویها جذاب نبود، زیرا وعدههای آنچنانی نداده بود. با همه احترامی که برای یک فرانسوی معمولی قایل هستم، باید بگویم، فهم اینکه چرا او از خود پرسشهای اساسی نکرده است، دشوار است. مثلا این که چگونه مشکل شکاف اجتماعی در فرانسه و موقعیتی که تقریبا به جنگداخلی شبیه است با ابزاری که سارکوزی پیشنهاد میکند، قابل حل است؟ سارکوزی قصد دارد کمک مالی افرادی را که به خشونت دست میزنند قطع کند. قصد دارد به کسانی که میخواهند کار کنند پاداش بدهد. اینکه اکثریت فرانسویهای انتخابکننده به این سادگی به این تله عوامفریبانه افتادهاند حیرتانگیز است. معلوم نیست امروزه چگونه رئیس یک کشور میخواهد زیر فشار افکارعمومی و جبر قوانین یونیون اروپا «قانون و نظم» را حتی به کمک واحدهای رعبانگیز پلیس ضدشورش، برقرار کند. کسی که دست به خشونت میزند، با قطع شدن کمک مالی، از خشونت دست برنمیدارد. بلکه برعکس. همینطور تقلیل ٨.٣٪ بیکاری به ٥٪ مشروط به ایجاد میلیونها موقعیت شغلی است. و اینکه چطور بایستی در جامعهای با رویکرد تفریح و تفرج ناگهان کار محترم شمرده شود نیز اسرارآمیز است.
فرانسه فانوسدریایی دگراندیشان بود
فرانسویها در آرزوی احیای «ارزشهای قدیمی» به وسیله سارکوزی هستند، اما این آرزو برآورده نخواهد شد. در دنیایی که هرروز بیشتر به سمت تکصدایی حرکت میکند، در دنیایی که عروسکهای خیمهشببازی یعنی سیاستمداران ما ارزشهای زیبایی، فکری و اخلاقی «ارزشهای مشترک جامعه غربی» را به ما اجبار میکنند، فرانسه همیشه برج دریایی دگراندیشان بود. گاه شادیآفرین، گاه گیجکننده، اما همیشه وفادار به خود. این تکروی فرانسویها برای ما اهمیت بسیار داشت، زیرا به ما نشان میداد که همه به ساز واشنگتون نمیرقصند. برعکس تجربیات آلمان، دولت فرانسه به طرز مؤثری علیه فروش شرکتهای فرانسوی مقاومت میکرد. (سال ٢٠٠٥، هنگامی که شرکت آمریکایی پپسیکولا قصد خرید کنسرن فرانسوی «Danone» را داشت، دولت مانع شد). حال باید اینطور حساب کنیم که دیگر - حداقل موقتا از این خبرها نیست. بخصوص که دولت مرکزی در فرانسه قدرتمند است و ایالتهای مختلف به عنوان مثال خیلی کمتر از ایالات آلمان حرفی برای گفتن دارند.
در این بین سارکوزی اظهار کرده است که میخواهد «دولت باز» تشکیل بدهد، یعنی اعضای حزب سوسیالیست را نیز به دولت خود راه دهد. ممکن است اینطور شود. اما برخی از سیاستمداران معرفیشده محتملا پیشینه مشترکی با سارکوزی ندارند؟ سارکوزی را برحسب اعمال او ارزیابی کنیم، نه با معیار شعارهایاش!
سیاست خارجییی که برای رفع نیازهای واشنگتون کافی است
نتیجه این انتخابات قابل پیشبینی بود. این انتخابات باعث شکاف عمیقتر جامعه فرانسه شد. در شهرکهای حاشیهای خشونت دوباره شعله کشید. میلیونها فرانسوی که سارکوزی را انتخاب نکردهاند عصبانی هستند. اما رئیسجمهور جدید انتظار این واکنش را میکشید. چطور ممکن بود که طور دیگری شود؟ او همچنین میداند، با وجود قدرتی که به عنوان رئیسجمهور در اختیار دارد، ناممکن خواهد بود که سندیکاها را مجبور به دستکشیدن از قانون ٣٥ساعت کار درهفته نماید، یا آنها را به نقشههای متعدد دیگر خود متقائد سازد. برای او بیتفاوت است. سارکوزی میتواند بگوید، هرکاری که از دستش برمیآید به نحو احسن انجام میدهد و سپس عقبنشسته و خود را وقف سیاست خارجی فرانسه کند. سیاست خارجییی که کلیه نیازهای واشنگتون را تا جایی که در خدمت اسرائیل نیز باشد برآورده خواهد ساخت. طوری که پیداست سارکوزی حس دوستانهای نسبت به آلمان ندارد. اما کاملا مانند آنجلا مرکل به سفر دوردنیا خواهد رفت و بنا به رسم رسانهای با این و آن دست خواهد داد، به عروسکهای خیمهشببازی دیگری لبخند خواهد زد و به همپایههای ناسازشکار خود سخت خواهد نگریست.
یکی از همین همکارانی که باید با آنان سخت رفتار کرد، یعنی ولادیمیرپوتین، این روزها توسط نقشههای آمریکا جهت استقرار راکتهای دفاعی در لهستان و جمهوری چک رنجیدهخاطر گشته است. در لهستان، یعنی ستون پنجم آمریکا در اروپا، از نقشههای یاد شده استقبال میشود. لهستان در هر صورت با روسیه و آلمان سر لوله گاز دعوا دارد. پوتین مجبور به اعتراض میگردد. و تصویر قدیمی دشمن جان خواهد گرفت. این ماجراها به نفع کیست؟ به نفع همان همیشگیها.
طوری که فرانسویها ملت خود را مینامند.La Grande Nation*
ترجمه: مانی ب.
استفاده از متن بالا بی لینک مستقیم و با لینک مستقیم آزاد است.
.