هرگز از مرگ نهراسیده­ام
اگر چه دستانشاز ابتذال شکننده تر بود!

هراس من - باری - همه، از مردن در سرزمینیاست
که مزد گور کن
از آزادی آدمی [یا: از بهای آزادی آدمی]
افزون تر باشد.

 

مرگ «دست» دارد. ابتذال چیز شکننده­‌ای است. «دست مرگ» از ابتذال شکننده­‌تر است. یا به قول شاعر «بود». شاعر، با وجود این­‌که دست مرگ از ابتذال شکننده تر بوده است، هرگز از مرگ نهراسیده­ است. اما هراس از مردن همه­‌جا یکسان نیست. در بعضی سرزمین­‌ها مردن هراسی ندارد، در بعضی دیگر هراسناک است.

آیا سرزمین­‌هایی که در آن­‌ها مردن هراس­‌آور است دارای چه ویژگی بخصوصی هستند؟ یا چطور می­‌توانیم این ویژگی را کشف کنیم؟

برای دست­یابی به این مجهول بایستی در ابتدا ببینیم که مزد گورکن در سرزمین مورد بحث چقدر است و آن را با مقدار «آزادی آدمی» [یا بهای آزادی آدمی] در همان سرزمین مقایسه کنیم. در صورتی که رابطه ریاضی زیر برقرار باشد:

 «آزادی آدمی>مزد گورکن» 

در سرزمینی هستیم که مردن در آن هراس­‌آور است. و برعکس در صورتی که:

«آزادی آدمی < مزدگورکن» باشد، در سرزمینی به سر می­بریم که مرگ در آن هراسی ندارد.

 

اما چگونه می­توان این تئوری را اثبات کرد؟

جهت اطلاع از مزد گورکن با مسئولین قبرستان بهشت­‌زهرا تماس گرفتم:

- سلام من مانی ب. هستم و از وین تلفن می­کنم. مایل هستم بدانم آیا هنوز شغل «قبرکن» یا «گورکن» وجود دارد، و اگر وجود دارد مزد یک گورکن چقدر است.

-  ...

مسئول دیگر: هفت­صد هشت­صدتومن حقوق می­‌گیرن.

- برای هر قبری هفت­صد هشت­صد تومن؟

- نه ماهی!

- [با تعجب می‌­پرسم] چطور چنین چیزی ممکن است، استادان دانشگاه هم این­قدر حقوق نمی­‌گیرند.

- خوب اون استاد دانشگاس، این مرده شوره!

- جدی می­‌گویید؟

- بله عزیزم، بله!

- ok

فایل صوتی (کم حجم) مکالمه را این­جا حتما گوش کنید!

 

حال که از مزدگورکن در سرزمینی که آزادی یا نیست یا قلیل است اطلاع یافتیم، باید برای حل معادلات بالا مزد گورکن در یک سرزمین دیگر را با مزد همکار ایرانی او مقایسه کنیم.  برای این مهم با یکی از قبرستان­‌های لوکس وین تماس گرفتم. خانمی که گوشی را برداشت، بدون این­که از نیت من بپرسد به سؤالات من پاسخ داد.

عنوان شغلی «گورکن» در زبان آلمانی­ هم دقیقا به همین صورت موجود است. اطلاعات خانم یادشده از «مزد گورکن» به اندازه همکار ایرانی­‌اش دقیق نبود، اما توضیح داد که طبق قوانین کاری، «گورکن­» در طبقه شغلی «کارگرساده» قرارمی­‌گیرد که می­توان برای او دستمزدی بین هزار تا هزاروچهارصد یورو لحاظ کرد.

از آن­جایی که ١٤٠٠ یورو < ٨٠٠.٠٠٠ تومان است، پس می­‌توان ظاهرا با خیال راحت پذیرفت که مقدار «آزادی­‌آدمی» در اتریش بیشتر از ایران است. این از کرامات شیخ ما! اما ما که  نمی­‌خواهیم کورکورانه صحت کرامات را بپذیریم، بایستی جهت دقیق­تر شدن بحث برای این سؤال جوابی پیدا کنیم که: با توجه به نوع اقتصاد، سطح رشد و نرخ تورم و درآمدسالانه و ... چگونه می­‌توان رفاه گورکن ایرانی و اتریشی را با هم مقایسه کرد. برای این کار با دوست اقتصاددانم تماس گرفتم.

بحث بسیار پیچیده­­‌تر از آن است که فکر می­‌کنید. عواملی که باید آن­ها را برای چنین مقایسه­‌ای مدنظر داشت، متعدد است. درحالی که به تئوری­‌ها و محاسبات تخصصی دوست یادشده گوش می­‌کردم، این احساس را داشتم که حرف­‌های او را دقیقا می­‌فهمم، و البته دقیقا می­‌فهمیدم، ولی نمی­دانم چرا حالا که می­‌خواهم آن­ها را برای شما بازگو کنم، از بیان دقیق آن عاجزم! اما گفتگوی ما بی­‌نتیجه نبود:

من­‌حیث­‌المجموع می­توان ادعا کرد که سطح رفاه گورکن ایرانی با دستمزد یادشده، با سطح رفاه همکار اتریشی او آن­چنان تفاوت «معنادار» یا سیگنی­‌فیکانتی ندارد.

درست است که اتریشی مورد نظر از بیمه­‌های اجتماعی مناسبی استفاده می­‌کند، اما در عوض برای یک لیتر بنزین هزاروپانصدتومان می­‌پردازد. و برعکس، درست که گورکن ایرانی پول زیادی برای «پراید» یا پژوی خود پرداخته است، اما وقتی می­خواهد کتاب «فرانکولا» را بخرد، هزاروشش­صدتومان (یک یورو و شصت سنت) می­‌پردازد، حال آن­که یک چنین کتابی (گذشته از محتوی)، با این حجم در اتریش تقریبا پانزده یورو (پانزده هزارتومان) قیمت دارد. به این ترتیب، طبق محاسبات ما نم‌ی­توان ادعا کرد که هراس از مرگ در اتریش که مزد گورکن یک‌­میلیون­وچهاصدهزارتومن است کمتر از هراس از مرگ در سرزمینی است که مزد گورکن هشتصدهزارتومان است.

 

بنابراین خیالتان آسوده باد. اگر نسبت «مزدگورکن و آزادی» را معیار قراردهیم، این خارج­‌نشینانی که به نظر کاری جز این ندارند که با دخترکان [یا پسرکان] کاکل‌­زری شب و روزتوی کافه­‌ها نشسته و  قهوه بخورند، به اندازه شما از مرگ می­‌هراسند (یا نمی­‌هراسند).

 

درخاتمه، برای راحتی دل شما که دوست ندارم با فکرهای بد از ٤دیواری بروید، دلم می­خواهد عبارتی را از مولانا (یادم نیست، شاید هم از سید ابوسعید ابوالخیر باشد، که در هر صورت فرقی نمی­کند) نقل کنم:

«نوح علیه­‌سلام ٩٠٠ سال عمر کرد، اما امروز سه­‌هزار سال است که مرده است».

... و این سخن آرامش بخش تر خواهد شد اگر توجه داشته باشید که مولانا (یا ابوسعید) این حرف را هفت­‌قرن پیش زده است.

.

+   2007/1/26   12:43   مانی ب.  |