تا جایی که من درک کرده­ام، به نظر نمی رسد کیارستمی چیز زیادی از اندیشه فرزانگان این سرزمین فهمیده باشد، اما بنا بر حکم انصاف باید پذیرفت که یک حکمت را خوب به کار می­بندد: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. برای شناخت از آدم­های خالی­بند هیچ چیز بهتر از این نیست که آن­ها را به حرف بیاوریم زیرا سکوت حکیمانه و سکوت خررنگ­کن هردو سکوت­اند و داوری درباره آن­ها دشوار است.

یکی از شعارهای کیارستمی که عاشقان سینه­چاک سینما آن را نشانه "تفکر" مدرن او می­دانند این است: «حق با بیننده است». حال آن­که این عبارت هیچ خاصیت دیگری جز مسدود کردن بحث و گفتگو و نتیجتا معافیت گوینده از ابراز عقیده و شرکت در جدال فکری ندارد. و کیارستمی که پی­آمدهای «سخن­گفتن» را خوب می­داند، محتاط­تر از این حرف­هاست. برای درک بهتر این ادعا بایستی توجه شما را به صحنه­ای از مراسم بزرگداشت کیارستمی در دانشگاه امام خمینی قزوین جلب کنم.  نیما حسنی (منقد فیلم) در حضور کیارستمی می­گوید: «كيارستمى موقع تجربه هايش با دوربين ديجيتال ابراز اميد وارى كرده بود كه به يك سينماى دو كلمه اى برسد كه فيلم ده را ساخت و مى شود حدس زد كه به آرزويش رسيد. بعد از آن آرزو كرده بود كه سينماى يك كلمه اى داشته باشيم كه به اعتقاد من حاصلش شد فيلم پنج. آرزوى بعدى كيارستمى اين بود كه سينماى بدون كلمه داشته باشيم كه فكر كنم اين يكى ديگر احتياج به جادوگرى و معجزه داشت! ... احتمالاً خود آقاى كيارستمى با اين نظر مخالفند».

کاری به این نداریم که این سخنان در مورد فیلم یک کلمه­ای و نیم­کلمه­ای و امثالهم در و گوهر است یا یاوه. مسئله اصلی فعلا این است که نیما حسنی در حضور کارگردان این سخنان را ایراد می­کند و حتما پشت این ادعاهایش فکرها و تئوری­هایی هم دارد. جمله آخر او رو به کیارستمی که «احتمالا خود آقای کیارستمی با این نظر مخالفند» قبل از این­که بیان حدس و گمان او باشد، دعوت کیارستمی به گفتگو است. حال ببینید کیارستمی چه می­گوید: «منتقد كارش نقد كردن است و من ياد گرفته ام كه نقد را نبايد جواب داد يا نقد كرد» (شرق، سال دوم، ش ٤٩٨).

از این نظر باید از پرویز جاهد به خاطر گشودن دهان استاد و به «سخن آوردن مرد» تشکر کرد.

مدتی پیش در یکی از همین همایش­های ادبی فسیل­های مدرن، یکی از اساتید ادبیات فارسی از افغانستان نیز شرکت داشت. گزارش این نشست را جایی کپی کرده­ام که فعلا آن را پیدا نمی­کنم.  به هر صورت، این استاد افغانی گفته بود، (از ذهن نقل می­کنم) یکی از ایرادات بزرگ شاعران گذشته ما این است که هیچ به فکر ادبیات کودکان نبوده­اند!

برای من روشن نیست که ویروس این حماقت بی­نهایت  در افغانستان هم یافت می­شود، یا این بیچاره در اثر معاشرت با همکاران ایرانی خود مبتلا شده بود. تصور کنید مولانای بلخ را، فریدالدین عطار را، حکیم خیام را که قلم به دست گرفته و مشغول نوشتن هستند: «یه توپ دارم قل­قلیه»! به راستی که تصور عبث، پوچ و غیرقابل تصوری است!

حال حافظ را تصور کنید که قلم به دست مشغول نوشتن ...

البته این تصور از رند شیراز نیز عبث و پوچ است، اما به برکت خوانش «مدرن» کیارستمی قابل تصور شده است. کیارستمی خوانش مدرن و نوآورانه خود از حافظ را «برای جوانی كه شعر نمی‌خواند ... موقعیت خوبی ... [می­داند] كه به سادگی یك مصرع را بخواند». و در استدلال ادعای خود می­گوید: «كسی به من می‌گفت كه تمام اس ام اس هایم را با این كتاب می‌زنم و تو كارم را ساده كردی. یعنی هرچیزی را كه امروز بخواهم به دوستم و یا یارم بگویم از طریق حافظ به او خبر می‌دهم». حال چطور یک جوان، وقتی که مثلا ماشین­اش در بزرگراه فلان پنچر می­شود، برای دوست خود با استفاده از سخنان خواجه شیرازsms می­فرستد؟ این را باید از کیارستمی پرسید. شما را نمی دانم، اما من وقتی این­جور جمله­ها را می­خوانم، یخ می­کنم و نمی­دانم چه بگویم. البته این سخن به این معنا نیست که عده­ای از عاشقان استاد نتوانند صفحاتی در توجیه تأملات فلسفی او سیاه کنند. Ready-Made های کیارستمانه؟

ببینید خوانش دکوپاژی کیارستمی  از یک مصرع  از اشعار حافظ به چه درکی منجر شده است. مصرع  مذکور این است:

دلربایی همه آن نیست كه عاشق بكشد

و این فهم کیارستمی است:

«دلربایی عاشق كشی نیست و یك سری مسئولیت‌های دیگری هم هست، یك ویژگی‌های دیگری هم دارد».

 حالا که صحبت یک سری مسئولیت پیش آمد (!)، باید اعلام کنم: لطفا قبل از اشاره به یکی دیگر از موارد رویکرد مدرن، یک پتو دور خودتان بپیچید یا درجه بخاری اتاق را زیاد کنید که من به هیچ­وجه مسئولیت یخ­زدن شما را به عهده نمی­گیرم!

 وقتی جاهد از کیارستمی می­پرسد: «چیزی كه به نظرم در این کتاب مهم است، همان تم عشق است كه به نظرم خیلی آگاهانه انتخاب‌اش كرده‌اید»، نباید به او ایراد گرفت. او در واقع دارد به صورت محترمانه می­گوید: «اجازه بدهید خ... شما را بمالم» (در مصاحبه با گلستان نشان داده است که این فن را خوب می­داند). مهم نیست، جاهد نمی­داند آن­چه قلم حافظ و عطار را فرسود و قلم مولانا را شکست شرح عشق بود. لابد برعکس انتخاب آگاهانه کیارستمی، آن­ها چون (به قول شاملو) دارای جهان­بینی علمی نبوده­اند، این تم را ناآگانه انتخاب کرده بودند!

باری، آن چه فعلا با اهمیت است جواب کیارستمی است:

«بله مهمترین است. ببینید در تمام این شعرها كه می‌بینید ... تمام معرفت ما نسبت به جهان خوشبختانه یا بدبختانه نمی‌دانم چرا در جنس مخالف خلاصه می‌شود. و ما عشقمان را به جهان و هستی از این طریق اعلام و ابراز و احساس می‌كنیم».

تمام معرفت ما نسبت به جهان خوشبختانه یا بدبختانه در جنس مخالف خلاصه می‌شود! خداوندا!

باری، با تأمل در سخنان کیارستمی  دلیل علاقه او به سکوت، به « نقد را نبايد جواب داد يا نقد كرد»، به «حق با بیننده است» آفتابی می­شود و معنای سخن نیما حسنی در نور جدیدی آشکار می­گردد که چرا «كيارستمى ... ابراز اميد وارى كرده بود كه به يك سينماى دو كلمه اى برسد ... بعد از آن آرزو كرده بود كه سينماى يك كلمه اى داشته باشيم ... كه سينماى بدون كلمه داشته باشيم». خوشبختانه پرویز جاهد استاد صاحب سبک را بر سر ذوق آورده و باعث شده است کمی بیشتر از دو کلمه از ذهن وی بیرون بتراود:

خوش‌است خلوت اگر یار یار من باشد

نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

 من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم

كه گاه گاه بر او دست اهرمن باشد

ببینید کیارستمی بر اساس درک مدرن خود این ابیات را چگونه می­فهمد و در باره خواجه شیراز چه می­گوید: حافظ «آنقدر متعصب است كه حاضر نیست یارش را هیچ‌جوری با كسی تقسیم كند. و اضافه می­کند: «ولی در جای دیگری می‌گوید  غیرتم كشت كه محبوب جهانی/ لیكن روز و شب عربده با خلق خدا نتوان كرد. در این‌جا [حافظ] تبدیل می‌شود به یك موجود متمدن كه فكر كند راه‌حلی جز این دارد و كنار می‌آید».

کسی که مصاحبه­های کیارستمی با جاهد را دقیق نگاه کند، باز هم از این حرف­ها پیدا می­کند. درواقع سراسر سخنان او از همین "حکمت"­ها است.

 

قول­های نوشته بالا از این جا (+ و+) نقل شده است.

* حالا هی sms نزنید به کیارستمی که یارش را با شما یک جوری تقسیم کند. درسته گفته «باید کاملا مدرن بود»، حالا یه حرفی زده، ولی خب، دیگه اینقدرا هم متمدن نیست!

.

+   2007/3/31   18:4   مانی ب.  |